کلاس خصوصی زبان انگلیسی تجاری و بازرگانی Business English

کلاس خصوصی زبان انگلیسی تجاری و بازرگانی Business English

کلاس های خصوصی آموزش تخصصی مکالمات و مکاتبات اداری، تجاری و بازرگانی به زبان انگلیسی. Business English و English for Marketing
کلاس خصوصی زبان انگلیسی تجاری و بازرگانی Business English

کلاس خصوصی زبان انگلیسی تجاری و بازرگانی Business English

کلاس های خصوصی آموزش تخصصی مکالمات و مکاتبات اداری، تجاری و بازرگانی به زبان انگلیسی. Business English و English for Marketing

اصطلاحات انگلیسی با معنی فارسی

 

Look for trouble
دنبال دردسر گشتن
 
--------------------
A: Our teacher this term is very strict. If I were you, I’d always come to class prepared. 

الف: معلم این ترم مان خیلی سخت گیر است. اگر جای تو بودم، همیشه آماده سر کلاس می آمدم

B: Ok, I will. I’m not looking for trouble.

ب: باشه این کار را می کنم. من دنبال دردسر نمی گردم

 

اصطلاحات زبان انگلیسی همراه با معنی فارسی - English Idioms


Take sb for granted

قدر کسی را نداستن – بی اهمیت پنداشتن کسی
-------------------------------------------------------
A: Do your children appreciate what you’ve done for them?
بچه هایت قدر زحماتت را می دانند؟

B: No. They take me for granted. They’re so thankless.
نه. آنها قدر مرا نمی دانند. خیلی قدرنشناس اند.


اصطلاحات زبان انگلیسی همراه با معنی فارسی - English Idioms


Look down on sb

(به کسی) به دیده تحقیر نگریستن
--------------------------------------
A: Why is Lisa so lonely? Nobody wants to socialize with her.
چرا لیزا انقدر تنهاست؟ هیچکس نمی خواهد با او معاشرت کند.

B: It’s her own fault. She’s so arrogant. She looks down on everybody.
تقصیر خودش است. خیلی متکبر است. به همه به دیده تحقیر نگاه می کند.


اصطلاحات زبان انگلیسی همراه با معنی فارسی - Idioms

 

اصطلاحات
Idioms
-------------------

Stand on one’s own two feet
(to be independent)

روی پای خود ایستادن
(مستقل و متکی به خود بودن)

A: I love Alice but my parents don’t approve of her. They’re opposed to our marriage.

B: Well, if I were you, I’d marry her and become independent. You’re old enough to stand on your own two feet.

الف: من آلیس را دوست دارم ولی پدر و مادرم او را تایید نمی کنند. آن ها با ازدواج ما مخالفند.

ب: خوب، اگر جای تو بودم، با او ازدواج می کردم و مستقل می شدم. تو آنقدر بزرگ شده ای که بتوانی روی پای خودت بایستی.