کلاس خصوصی زبان انگلیسی تجاری و بازرگانی Business English

کلاس خصوصی زبان انگلیسی تجاری و بازرگانی Business English

کلاس های خصوصی آموزش تخصصی مکالمات و مکاتبات اداری، تجاری و بازرگانی به زبان انگلیسی. Business English و English for Marketing
کلاس خصوصی زبان انگلیسی تجاری و بازرگانی Business English

کلاس خصوصی زبان انگلیسی تجاری و بازرگانی Business English

کلاس های خصوصی آموزش تخصصی مکالمات و مکاتبات اداری، تجاری و بازرگانی به زبان انگلیسی. Business English و English for Marketing

اصطلاحات روزمره زبان انگلیسی


اصطلاحات روزمره زبان انگلیسی :


Be in somebody's shoes


به جای کسی بودن


مثال:


If I were in your shoes = If i were you = اگر جای تو بودم


I wish I were in your shoes = I wish I were you = ای کاش جای تو بودم

اصطلاحات انگلیسی با معنی فارسی

 

Look for trouble
دنبال دردسر گشتن
 
--------------------
A: Our teacher this term is very strict. If I were you, I’d always come to class prepared. 

الف: معلم این ترم مان خیلی سخت گیر است. اگر جای تو بودم، همیشه آماده سر کلاس می آمدم

B: Ok, I will. I’m not looking for trouble.

ب: باشه این کار را می کنم. من دنبال دردسر نمی گردم

 

اصطلاحات انگلیسی



Dig in!
بزن تو رگ – بزن به بدن

مثال: 
Ok. Dinner’s ready. Dig in!
خب، شام حاضره. بزن تو رگ!
---------------------------------

He / she doesn’t give a damn about it.
عین خیالش نیست.

مثال:
He’s failed the exam again but doesn’t give a damn about it.
او دوباره در امتحان رد شده، ولی عین خیالش نیست.
--------------------------------------------------------------------------

Get off my back!
دست از سرم بردار – راحتم بگذار – انقدر به من گیر نده!

مثال: 
Stop picking on me. Get off my back!
انقدر به من گیر نده. دست از سرم بردار!
---------------------------------------------

Don’t give me that!
این حرف ها سرم نمیشه – واسه من دروغ سر هم نکن.

مثال:
Don’t give me that! I wasn’t born yesterday.
واسه من دروغ سر هم نکن! من بچه نیستم.

---------------------------------------------------

اصطلاحات انگلیسی با مثال

Scare the hell out of sb
(کسی را) از ترس زهره ترک کردن

A: Don’t play that joke on me again. You scared the hell out of me.
الف: دیگر با من این شوخی را نکن. از ترس زهره ترکم کردی.

B: I’m really sorry. I didn’t mean to scare you.
ب: خیلی عذر می خواهم. نمی خواستم تو را بترسانم

اصطلاحات انگلیسی



On purpose

عمداً، از روی قصد
For a reason, deliberately

NOTE: This idiom is usually used when someone does something wrong or unfair.

Do you think that she didn't come to the meeting on purpose?
آیا فکر می کنی که او عمداً به جلسه نیامد؟

It was no accident that he broke my glasses. He did it on purpose.

او تصادفی عینک مرا نشکست. عمداً این کار را انجام داد.